من عاشق همۀ چیزای قشنگم . مثل یه قوطی کمپوت فکر کردم خورشید افتاده روی پشت بوم ؛ رفتم برش دارم ، دیدم اون خورشید نیست ؛ قوطی کمپوته من خورشید می خواستم نه قوطی کمپوت .......................... یادت بخیر دلم برای لکنتهایت تنگ شده
هیچ چیز از آن انسان نیست
هرگز
نه قدرنش
نه ضعفش
و نه دلش حتا
و آندم که دست ... و آندم که دست به آغوش میگشاید
سایه اش سایه ی صلیبی است
............
و آن دم که می پندارد خوشبختی اش را
در آغوش فشرده است
آن را له می کند
No comments:
Post a Comment