Saturday, October 21, 2006

مرگ در شهر


مامور گشت گفت :" پدر روحانی ، ببین داره التماس می کنه ".ا
این یقه قلابیه ، می فهمی ؟ من دارم به مهمونی می رم ".ا "
ناله ای دیگر از مرد در حال مرگ که جلوی پای ما افتاده بود بلند شد . راننده ای او را زده و در رفته بود .ا
آمرزش می خواد پدر . فکر نمی کنم فرصت کنه که بفهمه شما کشیش نیستی ".ا "
زانو زدم و با احساس حماقت ، صلیب کشیدم .ا
اچ.دبلیو ماس

2 comments:

Anonymous said...

age gotfti inkaro bishtar az hame kiya anjam midan?etminan dadane mozheko migam!

simin said...

shoma doctora