Monday, February 19, 2007

imagin!



سردمه . بدنم مثل یه تیکه یخ شده . کاشکی حمومِ خونم انقد بزرگ بود که میتونستم یه وان بزرگ بذارم توشو ، بعد وانو پر از آب داغ کنم و برم توش بخوابم
......................................
یه نوار باریک آفتابی افتاده روی فرش . پرده رو می کشم کنار ، نوار پهن تر میشه . خیلی آروم ، لیز می خورم میرم زیر نوار . آفتاب به تمام تنم بوسه میزنه . نور، آروم آروم ، به بدنم نفوذ می کنه . از پوستم رد میشه و به مویرگهام میتابه . حالا با خونم قاطی میشه و تمام تنم میشه نور . پر از نور شدم . یه نور داغ توی همۀ تنم ، جریان داره . گرم شدم . دلم دیگه آغوش نمی خواد

1 comment:

Anonymous said...

anything else lady????!!!!!