Friday, July 27, 2007

عادت


نقاشیهایی رو که تو خونه کشیده بودم ، نشون آیدین میدم . " جالبه . همه جا چشم و دست دیده میشه ولی چرا اینقدر سیاهن ؟ " این آخرین باری بود که استادم حس درونمو دید
بعضی وقتا یه موجود سیاهو میبینم که از من کوچیکتره... مثه یه سایه اس . جنسیتم نداره ولی من میدونم که بچه اس . یه گوشه میایسته و به من نیشخند میزنه . وقتی میاد جلو ، زورش خیلی زیاده . حتی یه انگشتشم باعث میشه نتونم از جام پاشم . نمیدونم چرا وقتی میبینمش نفسم میگیره ... یه بار میخواس خفم کنه . از اون به بعد هر وقت میبینمش فکر میکنم الانه که بمیرم
ایمی پیرامینو دو برابر میکنم ، ممکنه یه کمی! خواب آور باشه . تحمل کن . بهش عادت میکنی
.
روزمو با زاناکس و ایمی پیرامین و ... استفراغ ، شروع میکنم . برای ناهار بیدار میشم و دوباره میخوابم . معده ام ، چه پر باشه چه خالی ، همیشه در حال بهم زدن یه مشت شیشه خورده اس . شب ، با انواع پامها خوابم نمیبره . ناراضی نیستم . من عاشق شبم . شبا میتونم نقاشی بکشم و بنویسم و ... خودم باشم
از وقتی که دکتر گفت ممکنه بستری بشم ، قرصامو میخورم . طنابِ داری که توی اتاقم درست جلوی دربود رو ، برمیدارم و...ا
همه میگن که دختر خوبی شده ام ، دیگه با صدای بلند گریه نمیکنم . پرخاشگری نمیکنم . به حرف همه گوش میدم . هر کاری که اونا میخوان میکنم . هر جایی که اونا بخوان میرم . هر چی که بگن می خورم . هر چی اونا بگن میپوشم ......... من شده ام نمونۀ کامل یه دختر خوب
.
.
.
.
.
.
کاراتون خیلی جالبه . یه شباهتی بین مجسمه ها و نقاشیها و حتی عکساتون هست . یه جورایی شبیه سایه ان . ولی چرا جنسیت ندارن؟
جنسیت برای من مهم نیست . من فکر میکنم ، همه اول انسانن بعد آدم و ... حوا ! - ها هاهاها
اوه ، بله میفهمم . هاهاهاها!
.

2 comments:

Anonymous said...

salam
neveshtehatooon ie jooorie ..ie ehsase khasi behem dast mide.kolle webetuno khundam .kheili khosham miad arameshi gongi behem dast mid..vali khub in naghshi ke dar tamame kar haie man vojood dare dokhtarie ke zakhmie ...
shad zi azizam
ia hagh

Anonymous said...

عالی بود